ابتدا می خواهم توضیح ساده ای در رابطه با دایره های کنترل بدهم تا پایه ی فکری مشابه جهت ادامه نوشته با یکدیگر داشته باشیم.
دایره درونی کنترل یا جایگاه درونی کنترل(Internal locas of control) به معنی باوراینکه شرایط تحت نفوذ شما می باشد و شما نقش اصلی را دراین شرایط بازی می کنید.اینکه نفس بکشید یا غذایی که در برابرتان قرار دارد را بخورید جزء دایره کنترل درونیتان باشد محتمل است. دایره برونی کنترل نیز مفهومی عکس دارد. شما در حال قدم زدن در طبیعیت هستید که ناگهان باران می بارد. این بارش چون در اختیار و نفوذ شما نبوده است ،جزء دایره بیرونی کنترلتان است.
خب اکنون زمان آن است که کمی ازنگاه علم این موضوع را بررسی کنیم.مقاله ای در سال 2012 در مجله مشکلات و دیدگاه های مدیریت منتشرشد که بیان می کرد که جایگاه درونی کنترل با توفیق دانشگاهی ،رشد اجتماعی ،میزان بروز استرس، افسردگی ،خود انگیزشی بالاتر و طول عمر بیشتر رابطه دارد. کسانی که جایگاه درونی کنترل بیشتری داشتند، موفقیت های بیشتری در زمینه مالی ،تحصیلی ،روابط اعم از زندگی زناشویی و تعداد دوست و رفیق، داشتند علاوه بر اینکه خشنودی بیشتری از خودشان بروز دادند.
عکس تمامی اینها برای کسانی که جایگاه بیرونی کنترل بیشتری داشتند نیز صادق است. کسانی که براین باورندکه زندگی تحت نفوذ اتفاقاتی است که خارج از تسلط شماست.مثلا آنها هیچ تسلطی بر نرخ دلار ندارند ،هیچ تسلطی ندارند که بقیه با آنها چگونه رفتار می کنند و نمی توانند بیماری ها را کنترل کنند.
پژوهشی دیگر در سال 1998 به انجام رسید که بر تاثیر بازخورد بر این جایگاه ها تاکید کرد. در این کار پژوهشی تعدادی معمای مشکل را در برابر 128 دانش آموز کلاس پنجم گذاشتند.پس از حل این معما ها توسط دانش آموزان ،به تمامی آنها گفتند که شما نمره ی بسیار خوبی گرفتید اما به نیمی از این بچه ها گفتند که شما باید برای این مسائل بیشتر کار می کردید و به نیمی دیگر گرفتند که شما در حل این مسائل بسیار باهوشید. سپس همه ی دانش آموزان را جمع کردند که بر سه معما با درجه دشواری متفاوت ،کار کنند.
نتیجه این شد که به گروهی که باهوشی نسبت داده شده بود بر مسائل ساده تمرکز کردند ،انگیزه کمتری برای کوشش بیشتر داشتند و در نهایت اذعان کردند که آزمایش جالب نبود. اما گروهی که بابت سخت کوشیشان تمجید شده بودند به سراغ معما های مشکل رفتند ،مدت طولانی تری بر آنها کار کردند ،امتیاز بهتری گرفتند و در پایان از وقتی که گذرانده بودند خشنود بودند.
حال از شما که این نوشته را تا اینجاخوانده ایند، سوالی دارم. فرض کنید که کسی راننده تاکسی است .به خاطر کسب و کار هایی که به تازگی راه اندازی شده است ،بی کار می شود. مشتریان کمتری به آژانس سر می زنند و بنابراین کارفرما با دشواری مواجه شده و این شخص را بی کار کرده است. علاوه بر این کسب و کار این تاکسیران نیز کساد می شود چون افراد کمتری به او مراجعه می کنند. 1_حال از نظر جایگاه های کنترل چه اتفاقی افتاده است؟
2_عملکرد احتمالی این فرد چیست وفکرش به کدامین یک از این جایگاه ها نزدیک تر است؟
3_چگونه باید رفتار کند که بهترین نتیجه را دریافت کند؟
1. من فکر میکنم در پاسخ به اولین سوال ، بخشی از دایره کنترل فرد که زمانی میتونسته روی اون کنترلی داشته باشه - مسافر سوار کنه یا نکنه - کوچکتر شده (اگر کامل حذف نشده باشه) و فکر میکنم درست باشه که بگم به نوعی تسلطش بر اوضاع رو از دست داده.
از طرفی هم شاید بشه گفت که این دایره کنترل برعکس شده. یعنی به جای اینکه تاکسیران کنترلی روی مسافران -یا بازار - داشته باشه ، بازار کنترل رو بهدست گرفته و تعیین میکنه چه کسی کار کنه و چه کسی کار نکنه.
2. فکر میکنم در مرحله اول ، عملکرد احتمالی خشمگین شدن باشه. شاید اعتصاب هم بکنه و چند روزی به کار کردن ادامه نده. فکر میکنم فکرش به جایگاه گروهی که صفت باهوشی بهشون نسبت داده شده بود نزدیک باشه.
3. فکر میکنم استفاده از واژه باید، زیاد برای پاسخ مناسب نباشه. بنابراین جمله رو با واژه لازم هست، ادامه میدم. فکر میکنم پویا بودن و پویایی داشتن میتونه در اینجور مواقع بسیار مفید باشه. اینکه اون فرد بتونه خودش رو با شرایط جدید وفق بده و مثلا بگه "خب چرا من نرم تو سرویسهای آنلاین کار نکنم؟". همونطور که در طول تاریخ و پس از انقلابهای مختلف ، فکر میکنم این اتفاق برای گروههای مختلفی از انسانها افتاده باشه. مثلا در عصری که اکثر مردم از کفشهای ساخت کارخانه استفاده میکنن ، تعداد و رونق تولید کفشهای دستساز هم کمتر میشه. نه که به صفر برسه، اما خیلی کمتر میشه و دیگه رونق قبل رو نخواهد داشت. این افراد هم همینطور میتونن برن مهارتی رو ادامه بدن که به کارشون مرتبطه. کاری که میتونن با مهارت فعلیشون انجام بدن و به خوبی از پسش بر بیان.
سپاس از شما آقای زندی فرد، که وقت میزارید و نوشتههای من رو مطالعه میکنید 🙏