در دلیل راه اندازی این وبلاگ گفته بودم که در اینجا قرار نیست حرف هایی که عینا مشابه سایر حرف های جامعه هست بشنوید. این مقوله را هم می توانید در این باب در نظر بگیرید.

نوشتن این مطلب به سود من نیست اما در رسالتم بیان کرده ام که اگر احساس کنم مدل ذهنی ام می تواند کمک کننده باشد حتی به یک نفر، آنرا به اشتراک بگذارم.

نوشتن این مطلب ،رسالت من است.

در این زمان ،شاهد موجی هستیم که حوالی مرگ ،مهسا امینی شکل گرفته است. یکی می گوید که لعنت بر ما که انقدر بی غیرتیم. دیگری خودخوانده عزای عمومی اعلام می کند ،یکی خیلی ریز و نامحسوس به تخریب شرکت رقیب می پردازد. یکی تمام تلاشش را می کند که به بقیه بفهماند که من بودم که اولین علم عزا را برافراشتم. یکی با یک کروات شیک و لباس سفید با خانواده این شخص هم دردی می کند. یکی تا می بیند که استادش اظهار تأسف کرده او نیز شروع به اظهار تأسف کردن می کند و مواردی مشابه همین ها که تمامی ندارند.

اینجاست که بحث موج سواری مطرح می شود. طبق مدل ذهنی ام ،باید اذعان کنم که موج سواری را از ویژگی های انسان خردمند نمی دانم مگر به دلیلی واضح و مشخص. گاهی اوقات قشر خاکستری ،قشر سیاه را همراهی می کند و گاهی قشر سفید. نکته اینجاست که قشر خاکستری معمولا بر موج هایی که از سمت این دو طرف یا طیف ایجاد می شود سوار است. خاکستری محکوم به تحرک با موج ها می باشد مگر آنکه روزی خرد لازم را بدست آورد.

در موج سواری یک چیز است که بسیار به چشم می خورد ،آن هم تصمیمات متعدد تکانشی است. جالب اینجاست که کسی که به من این نوع تصمیم را یاد داد نیز ،خودش تصمیم تکانشی می گیرد. همین موضوع من را یاد تفکرات نوجوانی ام می اندازد.

در سنین نوجوانی فکر می کردم که یک شاگرد نمی تواند از استاد خود پیشی بگیرد، بنابراین برای بهتر شدن لازم است که استاد بزرگتری را جستجو کرد تا حداقل به درجه ای از علم او رسید. در ریاضی نیز تقریبا همین است ،حاصل جذر هیچ عدد طبیعی ای بیشتر از خود عدد اولیه نمی شود. شاهکار را (یک) انجام می دهد که حاصل جذر شبیه عدد اولیه است. آن زمان فکر می کردم که شاگرد محکوم به این است که پایین تر از استاد باشد ولی اکنون نظر دیگری دارم.

شاگرد ممکن است علمی را از یک استاد بگیرد و با ذهنش بگونه ای آن را تحلیل کند که جوهره ی وجودی آن دانش را بهتر عیان کند ،در اینجا شاگرد از استادش عبور کرده و در مراتب بالاتری سیر می کند.

هدفم از باز کردن تفکر نوجوانی ام ،تلنگری به افرادی است که استادشان عملی انجام داده است و آن ها کورکورانه همانند آن را تقلید می کنند. دریغ از اینکه ممکن است این تقلید های کورکورانه راه را برای دستیابی به درجات بعدی دانش می بندد.

سوالم از کسانی که در شبکه های اجتماعی آنقدر فعالیت مرتبط با موج سواری انجام می دهند این است؟

آیا این امکان وجود نداشت که به جای 3 روز دست کشیدن از کار(بعضی از دیجیتال مارکتر ها) 3 روز با تمام قوا کار می کردید و درآمد آن سه روزتان را به خانواده مهسا امینی هدیه می دادید؟

نمی دانم شما چه فکری می کنید ولی در نظر من حالت دوم ، تسلای بیشتری به خاطر بازماندگان او می دهد.

آیا این امکان وجود نداشت که به جای تسلیت با لباس سفید و کروات قرمز ،حداقل به نشانه احترام یک شال سیاه بر گردن می آویختید؟

آیا این امکان وجود نداشت که آن کسی که کل مردان ایرانی را به این واسطه بی غیرت می داند ،نگاهی به کلمه ی غیرت کند یا حداقل کند و کویی در رابطه با مفاهیم و مصادیق آن داشته باشد قبل از این که اظهار فضل کند؟

آیا این امکان وجود نداشت که باز هم قبل از اظهار فیض نگاهی به کلیپ های منتشر شده از او می انداختند تا متوجه شوند خبری از سر بریدن و جان دادن در زیر مشت و لگد نبوده است؟

و...

خوشبختانه به واسطه ی همچین کار هایی من از فضای اجتماعی بسیار فاصله دارم. نمی خواهم و نمی خواستم تا ذهنم در تشعشعات مفضلات کسانی که حتی یک خط نیز مطالعه نکرده اند ،قرار بگیرد. ولی به واسطه ی همین موارد نگاهی به کلیپ های موجود در اینترنت کردم ،ظاهرا علت مرگ ،ایست قلبی ،تفسی بوده است. با این حال باز هم نشانی از ضرب و شتم ندیدم.

حال روی صحبتم با آن خوش غیرتان است که در فضای مجازی و در زیر پتو گردن کشی می کنند. 

خوش غیرتان سری به خیریه های محلتان بزنید تا ببینید چه تعداد آدم نیازمند کمک مالی هستند. مهسا امینی در چند لحظه تمام کرد ولی آن پدرانی که نان آور خانوار اند اما آهی در بساط ندارند ، هر روز به بدترین شکل تمام می کنند. گویی آن ها به قتل صبر می میرند.(اگر معنی آن را نمی دانید توصیه می کند که نگاه کنید.)

خوش غیرتان بچگانی هستند که هنوز پا‌برهنه راه می روند ، در بیابان ها راه می روند . در زمینی که شیشه بر آنهاست راه می روند .

خوش غیرتان کسانی هستند که به دنبال کارند ولی خیلی از شرایط برایشان به وجود نمی آید. آنها معلولیت جسمی دارند و شرکت های متفاوت خیلی رغبتی به استخدام آن ها ندارند.

خوش غیرتان کسانی هستند که به دلیل مشکلات مالی نمی توانند ازدواج کنند. 

خوش غیرتان یا بهتر بگویم ای کسانی که دم از غیرت می زنید. چشم هایتان را بیشتر باز کنید. شما شایسته بیشتر از این ها هستید تا اینکه توسط رسانه های اجتماعی به بردگی گرفته شوید. لیاقت شما کور شدن در انبوه اطلاعات نیست.(بدانید که اگر راه بازی را بلد نباشید در شبکه های اجتماعی ممکن است کور شوید ،ولی هنوز قادر به دیدن باشید.)

دوست ندارم خیلی از چیز ها را در این مطلب بیان کنم ولی به نظرم اگر فوت یک دختر بیست و چند ساله ،آنقدر بعضی ها را به هم ریخته است .پس بچه ای که تمامی صورتش سوخته است چه بلایی سر آن ها خواهد آورد.(سوختگی درجه 3) بچه ای که احتمالا در باقی زندگی اش منزوی خواهد شد. بچه ای که پدر و مادرش در دل خود آتشی ابدی را پذیرا می باشند. ازدواجش چه می شود ؟کارش چه می شود؟ روابطش چه می شود؟ سلامتی اش چه می شود؟ بازی و طراوتش چه می شود؟ 

فکر می کنم این بچه ،می میرد اما نه به ایست قلبی ،بلکه به قتل صبر. او را دیگران می کشند تا اینکه خودش به دلیل اختلالات پتاسیمی دچار عارضه قلبی شود یا درگیر عفونت شود.

شاید مقداری لحن این مطلب تند باشد ولی باور کنید که برای من دیدن همچین صحنه هایی جالب نمی باشد.اینکه کسانی دم از غیرت بزنند که نمی دانند همسایه بغلیشان شب ،گرسنه سر به بالین گذاشته یا نه. یکی از دلایلی که ترجیح می دهم خیلی درگیر فضای مجازی بشوم همین است. شعار از زیر پتو.

اگر بعد از خواندن این مطلب ،هنوز هم بر این باورید که این فوت ،سخت ترین و دردناک ترین واقعه ی متحمل شده بوده است ،پس توصیه می کنم سری به موسسات خیریه ،محک و بیمارستان سوانح سوختگی بروید ،آنگاه خودتان جواب را خواهید یافت.