به خاطر دارم که در زیر یکی از مطالب روزنوشته فاندر متمم داشتم با یکی از متممی‌ها بحث می‌کردم. کلی نوشتم در آخر گفت که ببین من محمدرضا را دوست دارم چون جوری می‌نویسد که آدم می‌فهمد ولی من حال خواندن این همه نوشته را ندارم. بعد به من گفت که من بهت شماره می‌دم منو تو شبکه‌ها مجازی پیدا کن و باهام بحث کن. 

همینقدر زیبا که ایشان در میان بحث من و فاندرمتمم وارد شد، کمی بحث را به حاشیه برد و در نهایت گفت که همینه که هست. 

خانم زر بنده در پاسخ به شما می‌نویسم. لطفا قبل از خواندن این نوشته، بدون زره وارد میدان شوید.(نقل از فاندر متمم)

به رسم شیوه نوشتاری‌ام در پاسخ به دیدگاه‌ها ابتدا نظرم در رابطه با بند بند نوشته‌هایتان را می‌گویم و در نهایت اگر لازم بود نکته‌ای کلی خدمتتان عرض می‌کنم.

با سلام

درسی در متمم هست درباره کلمات عینی و ذهنی

شاید درست تر باشد درباره برداشت خودمان از کلمه ذهنی استقلال شروع کنیم:

از تعریف شما از استقلال و مثال هایی که زدید اینگونه برداشت میکنم که استقلال به معنای خود را منفک از جامعه و بی قید و شرط تصور کردن است اینکه کرونا آمده و ماسک نمیزنن ، اینکه دزدی میکنن چون شرایطش را دارند .

استقلالی که من به آن اشاره میکنم حقوقی است که برای انسان بالغ قائل میشویم، بدون در نظر گرفتن جنسیت است . زن مستقل کسی است که بدون نیاز به اجازه قیم میتواند مسافرت کند، ازدواج کند، پوشش را انتخاب کند ، در این موارد به آقایان و انتخابشان اعتماد است ولی زنان  می بایست ثابت کنن که اگر حق پوشش داشته باشن برهنه نمیشون . اگر حق انتخاب در ازدواج داشته باشن بیراهه نمیروند و ....

سلام بر شما

درود بر شما. با درس خوبی شروع کردین. سلسله مباحث مدل ذهنی در متمم می‌تواند کمک شایانی در درک یکدیگر به ما بکند. منم با شما موافقم که برداشت خودمان از کلمه ذهنی خیلی مهم است به همین دلیل پاسخ اولیه‌ام را به شما اینگونه نوشتم. هر یک از ما یک برداشت از یک مفهومی واحد داریم. گاهی اوقات این مفهوم می‌تواند بین ما یکسان باشد و گاهی اوقات میان برداشت‌های ما فرسنگ‌ها اختلاف ( نه تفاوت: برای درک بهتر این دو واژه به متمم مراجعه کنید.) می‌تواند وجود داشته باشد. نکته‌ی حائز اهمیت این است. جامعه متشکل از فرهنگ و برداشت ذهنی من یا شما نیست. بلکه جامعه فضایی است که برداشت‌های ذهنی من و شما را شامل می‌شود. دقیقا به همین دلیل است که من این دو مثال را برای شما مطرح کردم.

این‌ها طرز تفکراتی است که من آن‌ها را در جامعه دیده‌ام. وقتی در رابطه با عملکرد یک جامعه بخواهیم تصمیم بگیریم بهتر است که ایداولوژی حاکم بر آن جامعه را بدانیم. در همین راستا با کمال احترام نه من این تفکر حاکم را نمی‌دانم. به این دلیل که کار مطالعاتی با نمونه‌ی بزرگ و معتبر انجام نداده‌ام. بیش از نیمی از زندگی‌ام را در مطالعه جامعه شناسی نگذاشته‌ام و ... شما را نمی‌دانم.

اما نکته‌ای که شایان به ذکر است تعحیل شما در رابطه قضاوت بنده است. نمی‌خواهم بحث هیوریستیک‌ها و خطا‌های شناختی‌ای که در کلامتان هست را باز کنم ولی به زبان ساده خدمتتان عرض کنم که به نظر شما آیا می‌توان با دو مثال کل برداشت یک شخص را شناسایی کرد؟

مثال‌های من به این جهت بود که یک سر از طیف آزادی خواهان را به شما یادآوری کنم و با مثال‌هایم این موضوع را به شما انتقال دهم که همه به‌مانند شما نمی‌اندیشند.

نکته بعدی آن است که من بنیانا با بعضی از مفاهیم ذهنی شما کاملا مخالفم دلیلش بر می‌گردد به همان درسی که در ابتدای سخنتان اشاره کردید.

اول اینکه به نظر بنده هیچ کس حق اختیارش را از دست نداده است و به عبارت بهتر همه‌ی انسان‌هایی که در این کره خاکی وجود دارند صاحب اختیارند. این دیدگاه جبرگرا از شما بسیار بعید است. دختری که پدر و مادر اجبارش می‌کنند که با فلانی ازدواج کند. چندین انتخاب در مقابلش دارد که می‌تواند همه را انجام دهد از مجادله نیکو با پدر و مادر گرفته تا خودکشی. از شما می‌خواهم که کمی به درون خود رجوع کنید تا این مطلب را عمیقا درک کنید. آیا با من موافق هستید که همه‌ی ما اختیار داریم. شما می‌توانید همین الان با کلی الفاظ رنگارنگ به من حمله کنید ولی اینکار را به مانند بعضی از متممی‌ها نکردید چرا؟ آیا اختیار نداشتید؟ من می‌گویم که اختیار داشتید و انتخاب کردید که اینگونه بنویسید. این جمله را از بنده داشته باشید که ما انسان‌ها اختیارمان را هیچ وقت از دست نمی‌دهیم بلکه بنا به شرایط با اختیارم گاهی انتخاب می‌کنیم که اختیارمان را به کار نبریم.

نکته بعدی پوشش است. نمی‌دانم در کجا زندگی می‌کنید ولی من در تهران پوشش‌هایی را دیدم که به مانند آن در هیچ جایی ندیده‌ام. نمی‌دانم اگر این پوشش‌ها از سر اجبار است پس اگر اختیارتام به آن‌ها داده شود(منظور اینکه عوارض انتخاب‌های‌شان به صفر برسد) دقیقا چگونه لباس می‌پوشند. نمی‌دانم منظورتان از برهنگی چیست اگر منظورتان لفظ naked یا لخت مادر زاد است باز هم به شما می‌گویم که اگر همین چهارچوب‌های ناقص از بین برود این مورد را نیز مشاهده خواهیم کرد. به خاطر داشته باشید که آمریکا نیز با این مورد مواجه شده است و استقلال این اشخاص را سلب کرده و آن‌ها را به مناطق خاصی محدود کرده‌است. نیازی به نمونه‌گیری بر سر این مردم نیست تا زمانی که نمونه‌ی آن در باقی کشور‌ها عیان است.

با توجه به مدل ذهنی‌ای که پیش گرفتید به نظرم نقد آمریکا اینگونه می‌شود: آمریکا یک کشور کم فهم و کم شعور است چون که استقلال را از مردم سلب می‌کند. چرا کسی که می‌خواهد برهنه باشد و اندامش را به نمایش بگذارد منع می‌شود.(رفرنس) چرا آزادی پوشش در آنجا انجام نمی‌شود. پس آمریکا هم کارش می‌لنگد.

جمله دومی که از شما می‌خواهم به خاطرش داشته باشید این است که در هنگام تصمیم‌گیری به تفکر سیستمی را از خاطر نبرید. آیا با دید سیستماتیک به مدل ذهنیتان نگاه کرده‌اید؟ آیا از مزایا و معایبش، تاثیراتی که بر سایر رشته‌ها و حوزه‌ها می‌گذارد آگاهید؟

توجه: اگر الان مشعول دفاع کردن از همان مدلی که در ذهنتان بود هستید بهتان تبریک می‌گویم شما درگیر دفاع ادراکی یا Cognitive defense شده‌اید. من ننوشتم تا شما از آن دفاع کنید من این متن را نوشتم تا کمی ایده‌ها افکارتان را مورد شک قرار دهید و آنقدر راسخ در ایده‌هایتان نباشد. به خاطر داشته‌ باشید که با پافشاری بر یک ایده یا برداشت شما را از دانستن ایده و برداشت بهتر محروم می‌کنم. پس توصیه‌ام به شما این است که اگر مشغول دفاع هستین بار دیگر متن بالا را مطالعه بفرمایید.

زن مستقل در ذهن من با مثالهای شما هیچ ارتباطی ندارد.

در خصوص آوردن مرجع علمی درباره روابط ناسالم بین زن و مرد در سنت و فرهنگ ما، شاید بهتر باشد ابتدا موضوع را بسط دهم تا متوجه شوید به موضوعی اجتماعی که همه در زندگی روزمره با آن درگیر هستیم صحبت میکنم و با توجه به پیامدهایی که در جامعه میبینیم ،میتوان یکی از ریشه های شرایط کنونی را روابط ناسالمی که بین زن و مرد در جامعه مذهبی و سنتی ما هست عنوان کرد.

قتل های ناموسی ، ازدواج کودکان زیر 18 سال ، تصور عمومی  جامعه از زن مطلقه یا بیوه و مردان و زنانی که جرات زیست دلخواهشان را ندارند حتی جرات فکر کردن به اینکه چه می خواهند را ندارند.

شما میپرسید چگونه میتوان فکر خوانی کرد و فهمید به دنبال تعالی یا برهنگی هستن ؟ من میگویم فرصت دهید اجازه بروز خود  واقعی آدم ها را بدهید ، ما تنها مردم روی زمین و محدود کردن تنها روش مهار آدم ها نیست.

 اسم این قسمت را می‌ذارم ذهنیت متممی. من در صحبت‌هایم با متممی‌های برتر این همبستگی را دیده‌ام که متممی‌ها با قطعیت بسیار بیشتری صحبت می‌کنند. دقیقا یکی از دلایلی که از متمم رفتم (یا به عبارتی خودم را کندم) همین موضوع است. من معتقدم هر چه انسان علمش بیشتر شود به نادانی بیشتر خویش، بیش از پیش پی می‌برد بنابراین قطعیت در صحبت‌هایش کمتر به چشم می‌خورد. اوج قطعیت را محمدرضا می‌دانم که با اینکه خودش گفته که به چه دلیل دکترا نخواهنده است دقیقا کاری را می‌کند که کسی که پسا دکترا خوانده است انجام می‌دهد، یعنی نقد سفت و سخت علم. از دیدگاهش در رابطه با طب سنتی گرفته تا غیره

من شما را به اثر دانیگ کروگر ارجاع می‌دهم.لطفا قبل از خواندن باقی متن به همان متمم مراجعه کنید و این درس را با اعماق وجود بخواهید و اندکی آنالوژی کنید سپس باقی این متن در انتظار شماست.

جواب متن بالا را می‌خواهم با سوال خدمتتان عرض کنم.

1_آیا شما کار علمی تحقیقاتی در رابطه با ریشه‌های روابط ناسالم انجام داده‌اید؟ آیا روند مطالعه خاصی را در میان مقالات دیده‌اید؟

(همین که از می‌توان استفاده کردید نشان می‌دهد که هنوز آنقدر قطعیت بر شما چیره نشده است)

2_دقیقا کدام اثر مذهب یا کدام گوشه‌ی آن انسان‌ را به روابط ناسالم سوق می‌دهد؟( برای پاسخ به این سوال باید درک کامل از آن قسمت مذهب داشته باشید)

3_مطمئنید که قتل‌های ناموسی و آن مطالبی که فرمودید فقط برای ایران است؟(برای پاسخ فقط در گوگل بزنیدa man killed his child for cheating)

4_آیا می‌توانید تشخیص افتراقی بین روابط همبستگی و علی و معلولی بدهید؟

5_آیا مطلب من در رابطه با عاشقان خبر را خوانده‌اید؟(احساس می‌کنم شما نیز درگیر اخبار هستید)

6_چند راه برای محدود کردن انسان می‌دانید؟

7_آیا می‌دانید که فروید هم با شما هم نظر بود. او اعتقاد داشت که انسان را از هر چیزی منع کنی نسبت به آن حریص‌تر می‌شود. آیا نقد‌هایی که به این نظریه فروید وارد شده است را می‌دانید؟

8_با چند‌تا از سوگیری‌ها و خطا‌های شناختیتان آگاهی دارید؟ آیا می‌توانید به جز آنی که اشاره کردم خطای شناختی دیگری را در مطالبتان یا در مطالب من بیابید؟

9_علم چیست؟

سوال آخر را به این دلیل مطرح کردم که در تیم متمم و بزرگان متمم نیافتم کسی را که به این سوال پاسخ دهد. زمانی که با هیوا در حال مباحثه (از دید من و از نظر او جنگ) بودم برای او جندی از مقالات علمی را منتشر کردم ولی او به جای انشار مقالات معتبرتر، یک تیتر زرد برایم از خبری آورد که قشنگ معلوم بود که فیک است. من باز هم از مطالب علمی به او رفرنس دادم که نگاه کند ولی او حتی یک مقاله علمی هم برایم نفرستاد و هر جه به جلوتر می‌رفتیم از نیجه می‌گفت. جوری از نیچه سخن می‌گفت که به زعم خودش ارزش سخننان نیچه از مقالاتی که من برایش می‌آوردم بالاتر است. در نهایت به من می‌گفت که تو علمی صحبت نمی‌کنی.... البته متمم به همراه فاندرش نیز به من می‌گفتند که تو از درک علم عاجزی...

 

این مباحثه خیلی چیز‌ها را برایم عیان کرد که یکی از آن‌ها این بود که طرفی که با من بحث می‌کند تعریف متفاوتی از علم و کار علمی دارد. امیدوارم که شما جواب مناسبی برای‌ آن داشته باشید.

 

 

 

پ.ن: نزدیک به یک ساعت است که دارم می‌نویسم و اگر به مانند قبل باشد می‌دانم که پاسخی درخور دریافت نخواهم کرد(همانگونه که در هیچ یک از مباحثاتم آن را دریافت نکردم. حتی با آنی که خودش را بزرگ علم و یک گروه علمی معرفی می‌کند.

امیدورام که فائزه خانم این روند را بشکند و در پاسخ بعدی‌اش به درک عمیق‌تری برسد و مرجع‌های بنده را چک کرده باشد.