شرابی به نام آب

روشی وجود دارد که می تواند بهره وری شما را افزایش دهد. سطح انرژیتان را متحول کند. بر روحیاتتان تاثیر بگذارد. مقاومت شما را در برابر گرما افزایش دهد. سموم را از بدنتان خارج کند.احتمال ابتلاء به بعضی از عارضه های مجاری ادراری را در شما کاهش دهد.سطح آرامشتان را ارتقا دهد. شما را در کُما ببرد.باعث کاهش کارکرد مغزتان شود.می تواند مشکلات کلیوی برایتان به همراه داشته باشد و در نهایت شما را خاک کند. در این نوشته می خواهم با مرجع(رفرنس) بررسی کنم که چگونه می توانم از این شراب استفاده بهتری ببریم.

 

هشدار: این نوشته رایگان نیست اما هزینه ای برای شما ندارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

دایره های کنترل (2)

بدون مقدمه با توجه به نکاتی که در دایره های کنترل (1) مطرح شد. سوال اینجاست که چگونه می توان با استفاده از این مفهوم، پیشرفت بیشتری را در زندگی تجربه کرد؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیره

اگر فکت ها هم در جای نامناسب به کار برده شوند ،ارزش خود را از دست می دهند. جمله ای که به عنوان تیتر به کار برده شده ،یک فکت است و در بین بعضی از ما رایج است که آنرا در روابط انسانیمان استفاده می کنیم.به یاد دارم که زمانی بسته ی اینترنت داده ی بیشتر از نیاز خودم خریده بودم. رو کردم به اطرافیانم و گفتم که می توانید از اینترنت من استفاده کنید. پوزخندی بر لب یکی از آنها آمد و گفت :حتما چیزی در قبالش می خواهی، از اینترنتت استفاده نمی کنم. دقیقا همان مفهوم تیتر این نوشته به من منتقل شد. این جمله کاملا درست است اما کسانی که این جمله را استفاده می کنند باید به چند نکته دقت داشته باشند.

1_انسان، گربه نیست!

وقتی از گربه حرف می زنیم رکن مهمی مثل عقل را کنار گذاشته ایم درحالی که انسان عقل دارد. فکر می کند ،از مدل های خاصی تبعیت می کند. زمره ای از انسان ها هستند که برای رضای خود از گرفتن موش(غذا) صرف نظر می کنند.

2_حساب این دنیا دو دوتا چهار تا نیست. 

من رفتار های موجود را به شکل داد و ستد می بینم. کاری انجام می شود تا چیزی بدست آورده شود.قبل توجه است که همیشه این معامله منطقی و منصفانه نیست. گاهی اوقات بعضی از انسان ها خودکشی می کنند برای آنکه از باری که خودشان برای خودشان درست کرده اند ،خلاص شوند.

گاهی انسان ها زمان خود را به انجام کار های داوطلبانه اختصاص می دهند.

گاهی انسان ها سرمایه ای که به زحمت بدست آورده اند را به راحتی در پی چیز های ساده از دست می دهند.

گاهی اوقات ،به یکدیگر توهین می کنند و یکدیگر را مورد تمسخر قرار می دهند تا شادی مقطعی و زودگذر بدست آورند.

اینها معاملات برابری نیست اما اتفاق می افتند. مادری که برای فرزندش ،ایثار می کند. ممکن است که این معامله هم نابرابر باشد در صورتی که فرزندانش در آینده او را رها کنند.

3_همیشه طرفین معامله واضح نیست.

ما مدل ذهنی متفاوتی نسبت به یکدیگر داریم. کاری که برای من بسیار لذت بخش است ممکن است برای شما تحقیر آمیز باشد یا بالعکس اما نکته ای که اهمیت دارد این است که همیشه ما نمی تواینم کفه های معامله ی دیگران را واضح ببینیم. این احتمال وجود دارد که حدس و گمان هایمان اشتباه باشد.

در مثالی که اول نوشته ام زدم، هدفم این بود که پولی که خرج کرده بودم ،اسراف نشود. هدفم این بود که تا زمانی که من اینترنت اضافی دارم، کسی از اینترنت داده خود استفاده نکند، هدفم این بود که در آن سفر که اینترنت داده بعضی از خط ها خیلی خوب پاسخگو نبود،من بتوانم چاره جویی کنم و حتی اندکی به بقیه کمک کنم.

احتمال می دهم که آن فرد اینگونه فکر کرد که من در ازای این اینترنت، سهمی از شرکتش را می خواهم یا می خواهم او را نمک گیر کنم که در آینده برایم کاری انجام دهد.

با توجه به این تفاسیر ،توصیه من به شما این است که آینده را حاصل احتمالات متفاوت ببینید. اگر احتمال اول، وجود دارد ،در کنارش احتمالی هم وجود دارد که همسو با اهداف آن موقع من باشد. با این تفاسیرشما باید با توجه به شناختی که دارید ، هرچند قلیل، یکی از این احتمالات را برتری بخشید و در نهایت بر پایه آن عمل کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

چگونه کتاب بخوانیم؟

چگونه کتاب بخوانیم؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

چالشی به نام گوجه فرنگی(پومودورو)

چالشی به نام گوجه فرنگی (پومودورو)

از پومودورو به عنوان یک چالش یاد می کنم به این دلیل که عمل به آن برای من در هاله ای از ابهام بود. به خاطر دارم که در اولین برخوردم از این تکنیک بسیار خرسند شدم و مطابق با شخصیتم که یک Activater هستم ،به سراغ انجام آن رفتم. در خارج از گود و به صورت تئوری، این تکنیک بسیار برایم جذاب بود اما در باطن، این اوضاع کمی متفاوت بود.

اتفاقی که در انجام این تکنیک برای من می افتاد این بود که تمرکزم به جای انجام یک کار به انجام یک پومو ،معطوف شده بود. اکنون می دانم که این بدترین اتفاق برای یک سیستم است که هدف گذاری اشتباه نام دارد. سیستم ذهنی شما کاملا درست کار می کند اما نتایج دلخواه خلق نمی شود. سیستم من نیز به درستی کار می کرد اما هدفش انجام یک پومو بود به جای اینکه فعالیت(تسک) محور باشد.

احساس می کردم ذهنم بیشتر به زمان توجه می کند. با انجام این تکنیک زمان برای من اهمیت بالایی پیدا می کرد. شاید با خودتان بگویید ،این که خوب است اما در باطن اتفاقی که می افتاد این بود که بازده من به دلیل این توجه جانبی به زمان کاهش پیدا می کرد علاوه بر این فکر می کردم که باید در یک پومو یک فعالیت کامل انجام شود که در بعضی از اوقات به آن نمی رسیدم. این نرسیدن عاملی برای ایجاد سر خوردگی در من بود.

من ازانجام تکنیک پومودورو دست کشیدم به این دلیل که به نظر خودم دلایل کافی برای ترک آن را داشتم اما چند روز پیش تصمیم گرفتم تا با یادگیری بیشتر و کمی تحقیق ،بالاخره حکم قطعی بدهم که آیا برای من این روش می تواند ثمر بخش باشد یا خیر؟

بنابراین با آگاهی از سوگیری هایی که این مغز خاطی می توانست انجام دهد ،به سراغ مقالات موجود در رابطه با این تکنیک رفتم و نتیجه به شرح زیر بود.

هیچ مقاله ای نیافتم که بتوانم بر آن قسم بخورم که این روش بی نظیر است.

نمی گویم که هیچ مقاله ای در این زمینه نبود بلکه مقالاتی که وجود داشتند آنطور که باید و شاید، جوابگوی انتظارات من نبودند. بعضی از مقالات گروه کنترل نداشتند، بعضی از مقالات از هدف خود فاصله گرفته بودند ،بعضی از مقالات نمونه کمی داشتند گاهی این نمونه ها تک رقمی می شد و از این قبیل مسائل.

با توجه به این شرایط ،احساس کردم که توپ کاملا در زمین من است. بنابراین باید مشکلات را به همراه حُسن های آن ،بسنجم.دراین حال ،من دو کفه در برابر خود می دیدم.

1_زمانی که بر اساس پومو عمل می کنم و کار هایم را انجام می دهم.

2_زمانی که در حال انجام یک وظیفه(تسک) دچار غرقگی می شوم.(که برای من این موضوع بسیار محتمل است)

احساس می کنم که پومو ،باعث ایجاد آگاهی از گذر زمان می شود در حالی که در غرقگی ،گذر زمان مشخص نیست. این رکن ،برای من دلیلی است که این دو را در برابر یکدیگر قرار بدهم. شاید بعضی از شما ها بگویید که غرقگی می تواند درقطعات پومو نیز رخ دهد .باید در جواب بگویم که حرف شما کاملا درست است اما این غرقگی چگونه خواهد بود؟ بر اساس مقالاتی که من مطالعه کردم ، قلب پومو 25 دقیقه است اما مقالات اذعان می کنند که این تمرکز می تواند تا 45 دقیقه نیز تداوم یابد. تونی بوزان نیز در مطالب خود کم و بیش ،همین حرف ها را می زند.

بدیهی است که بلافاصله غرقگی ایجاد نمی شود ،پس زمانی لازم است که این غرقگی ایجاد می شود. حال این زمان را از تایمی که وجود دارد کم کنید خب فرض کنید شما 2 ساعت زمان دارید، می توانید 1.30 ساعت غرقگی را تجربه کنید یا کمتر از 1 ساعت غرقگی را تجربه کنید. به هر حال نتیجه مشخص است که در پومو ممکن است غرقگی کمتری را تجربه کنید.

حال زمان آن رسیده است که مَحاسن پومو را در اینجا لیست کنم.

1_تناسب میان کار سفید و کار سیاه، این تناسب می تواند کارآیی بیشتری را برایتان در لحظه و کارآیی بیشتری را در افق زمانی میان مدت ایجاد کند.

2_در 5 دقیقه ای که به کار سفید اختصاص دارد می توان فعالیت های کششی را انجام داد که بر اساس تحقیقات باعث افزایش بهروری می شود. فارغ از اثر بهروری این فعالیت های کششی باعث کمتر خسته شدن در مدت زمان طولانی و اصلاح وضعیت سر و گردن می شود که در میان مدت احتمال بروز مشکلات سر و گردن را برای شما کاهش می دهد.

3_این تکنیک با قطعه ،قطعه کردن فعالیت های بزرگ به فعالیت های کوچک ،انرژی فعالسازی کار را کاهش می دهد .این کاهش باعث کاهش احتمالی اهمال کاری و به تعویق انداختن کار می شود.

4_در بعضی از مقالات ،به این نکته اشاره شده بود که این تکنیک برای multi_tasking عملکرد بارزی دارد. این حرف کاملا برایم محتمل است به این خاطر که در یک پومو ،شما متعهد می شوید که یک فعالیت را انجام دهید اما در غرقگی احتمال چند کاری وجود دارد.

5_درک بهتر از عملکرد حاصل می شود. به نظرم این نکته برای مدیریت زمان ،حیاتی ترین نقش را بازی می کند. اینکه شما بدانید که برای هر کار چه زمانی را به صورت اختصاصی گذاشته اید، باعث می شود که خودشانسی بیشتری از عملکرد خود داشته باشید بنابراین برنامه ریزی دقیقتری نیز خواهید کرد و از رویا پردازی در برنامه ریزی فاصله می گیرد. 

اما زمان آن رسیده است که در رابطه با کار عمیق چند نکته ای نوشت:

در کار عمیق بدون انجام تکنیک پومو، ما با اینرسی کمتری مواجه می شویم. نمی دانم در انجام کار هایتان به این دقت کرده اید یا نه ،حداقل برای من اینگونه است. بهترین نتایج در میانه رو به انتهای کار حاصل می شوند. کمتر برایم پیش آمده است که بلافاصله یک نتیجه عالی در شروع کار بگیرم. مثالا نشده است که بالافاصله در شروع خواندن کتاب به یک مفهوم عمیق پی ببرم.

کار عمیق بدون پومو این رکن را دارد که اهمیتی به زمان نمی دهد و تمامی وجودتان را به کار معطوف می کند.بنابراین اختلالات کمتری را به نسبت پومو تجربه خواهید کرد.

من کارعمیق را مختص نوع دوم نمی دانم بلکه در نوع چهارمی که کال نیوپورت مطرح می کند به نام کار عمیقی ژورنالیستی ،بیان شده است که حتما لازم نیست که کار عمیق در زمان بالایی شکل بگیرد. بلکه در زمان های اندک نیز می شود کار عمیق را تجربه کرد به شرط آنکه مهارت لازم وجود داشته باشد.

اینها نتایج تحقیقات و تأملات من بر این موضوع بود که نقش گوجه در رسپی مدیریت زمان چگونه است. حقیقتا ابتدا می خواستم که با توپ پر پومودورو را نقد کنم اما بعد ازانجام این تحقیقات، با توجه به مزایا و معایب آن ،من پومو را ترجیح می دهم.در عین حال توصیه می کنم که این روش را برای خودتان شخصی سازی کنید. تاکیدی بر این نیافتم که حتما باید کار سیاهتان 25 دقیقه باشد. بنابراین بهتر است این روش را به کرّات انجام دهید تا روشی را که بیشترین تطبیق را با شما دارد را از دل آن استخراج کنید.

قسمتی از رفرنس هایی که من مطالعه کردم.

https://www.ejournals.ph/article.php?id=17041

https://iris.unito.it/bitstream/2318/1715621/1/P.2008.3.enGobboFVaccariM-XP2008.pdf

https://arxiv.org/ftp/arxiv/papers/1402/1402.4320.pdf

دو مقاله بالا نکات قابل توجهی را در رابطه با پومو در کار تیمی مطرح کرده.

https://eprints.lancs.ac.uk/id/eprint/153513/1/2020usmanphd.pdf

توجه به جزییات در این مقاله هم برای من جالب بود.

https://www.tandfonline.com/doi/full/10.1080/10656219.2016.1191926

منبع

منبع

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

دایره های کنترل

 ابتدا می خواهم توضیح ساده ای در رابطه با دایره های کنترل بدهم تا پایه ی فکری مشابه جهت ادامه نوشته با یکدیگر داشته باشیم.

دایره درونی کنترل یا جایگاه درونی کنترل(Internal locas of control) به معنی باوراینکه شرایط تحت نفوذ شما می باشد و شما نقش اصلی را دراین شرایط بازی می کنید.اینکه نفس بکشید یا غذایی که در برابرتان قرار دارد را بخورید جزء دایره کنترل درونیتان باشد محتمل است. دایره برونی کنترل نیز مفهومی عکس دارد. شما در حال قدم زدن در طبیعیت هستید که ناگهان باران می بارد. این بارش چون در اختیار و نفوذ شما نبوده است ،جزء دایره بیرونی کنترلتان است.

خب اکنون زمان آن است که کمی ازنگاه علم این موضوع را بررسی کنیم.مقاله ای در سال 2012 در مجله مشکلات و دیدگاه های مدیریت منتشرشد که بیان می کرد که جایگاه درونی کنترل با توفیق دانشگاهی ،رشد اجتماعی ،میزان بروز استرس، افسردگی ،خود انگیزشی بالاتر و طول عمر بیشتر رابطه دارد. کسانی که جایگاه درونی کنترل بیشتری داشتند، موفقیت های بیشتری در زمینه مالی ،تحصیلی ،روابط اعم از زندگی زناشویی و تعداد دوست و رفیق، داشتند علاوه بر اینکه خشنودی بیشتری از خودشان بروز دادند.

عکس تمامی اینها برای کسانی که جایگاه بیرونی کنترل بیشتری داشتند نیز صادق است. کسانی که براین باورندکه زندگی تحت نفوذ اتفاقاتی است که خارج از تسلط شماست.مثلا آنها هیچ تسلطی بر نرخ دلار ندارند ،هیچ تسلطی ندارند که بقیه با آنها چگونه رفتار می کنند و نمی توانند بیماری ها را کنترل کنند.

پژوهشی دیگر در سال 1998 به انجام رسید که بر تاثیر بازخورد بر این جایگاه ها تاکید کرد. در این کار پژوهشی تعدادی معمای مشکل را در برابر 128 دانش آموز کلاس پنجم گذاشتند.پس از حل این معما ها توسط دانش آموزان ،به تمامی آنها گفتند که شما نمره ی بسیار خوبی گرفتید اما به نیمی از این بچه ها گفتند که شما باید برای این مسائل بیشتر کار می کردید و به نیمی دیگر گرفتند که شما در حل این مسائل بسیار باهوشید. سپس همه ی دانش آموزان را جمع کردند که بر سه معما با درجه دشواری متفاوت ،کار کنند. 

نتیجه این شد که به گروهی که باهوشی نسبت داده شده بود بر مسائل ساده تمرکز کردند ،انگیزه کمتری برای کوشش بیشتر داشتند و در نهایت اذعان کردند که آزمایش جالب نبود. اما گروهی که بابت سخت کوشیشان تمجید شده بودند به سراغ معما های مشکل رفتند ،مدت طولانی تری بر آنها کار کردند ،امتیاز بهتری گرفتند و در پایان از وقتی که گذرانده بودند خشنود بودند.

حال از شما که این نوشته را تا اینجاخوانده ایند، سوالی دارم. فرض کنید که کسی راننده تاکسی است .به خاطر کسب و کار هایی که به تازگی راه اندازی شده است ،بی کار می شود. مشتریان کمتری به آژانس سر می زنند و بنابراین کارفرما با دشواری مواجه شده و این شخص را بی کار کرده است. علاوه بر این کسب و کار این تاکسیران نیز کساد می شود چون افراد کمتری به او مراجعه می کنند. 1_حال از نظر جایگاه های کنترل چه اتفاقی افتاده است؟

2_عملکرد احتمالی این فرد چیست وفکرش به کدامین یک از این جایگاه ها نزدیک تر است؟

3_چگونه باید رفتار کند که بهترین نتیجه را دریافت کند؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

زنده بودن یا زندگی کردن؟

کدام مهارت بیشترین اهمیت را برای زندگی کردن دارد؟ در اینجا سوال من در رابطه با زندگی کردن است نه زنده بودن .این دو فعل در ظاهر شبیه یکدیگر هستند ولی باطنی بسیار متفاوت از یکدیگر دارند. زنده بودن یعنی عملکرد فیزیولوژیک بدن. اگر قلب شما بزند( مهم نیست که چگونه بزند) اگرمغز شما کار خود را انجام دهد یا تا حدودی قسمتی از اعمالش را انجام دهد و مواردی از این قبیل در کنار هم قرار بگیرد می توان گفت که شما زنده هستید. اما زندگی کردن رنگی متفاوت دارد.

در زندگی کردن ، اینکه قلب شما چگونه بزند نیز اهمیت دارد. نه به معنای اینکه موج PQRST سالمی داشته باشد بلکه مقصودم در اینجا این است که قلب با چه اشتیاقی می تپد.هستند افرادی که قلبشان بسیار خوب می زند اما نمی توانند با آن قلب زندگی کنند. از طرفی افرادی نیز وجود دارند که با وجود بیماری های قلبی ، به معنی کلمه زندگی می کنند. از زندگیشان لذت می برند.

من بچه ها را مظهر زندگی کردن می دانم و افراد کهن سال را نمونه ای از زنده بودن. طبیعتا کهن سالی هست که هر روزش را زندگی بکند اما بچه ای را ندیده ام که زندگی نکند. در هر سختی و شرایطی بچه ها ،زندگی می کنند. برای اینکه این صحبت مقداری برایتان واضح شود پیشنهاد می کنم که در ذهنتان بچه ها را کنار سالمندان قرار دهید تا تفاوت میان این دو فعل را مشاهده کنید.

به شکل حرف زدن ، حرکت کردن، خوردن و آشامیدن این دو گروه بیشتر توجه کنید. احتمالا تا الان می دانید که منظور من از زندگی کردن چیست. زندگی کردن همان اشتیاق روزانه و لذت بردن از دقایق است. زندگی کردن، کیفیت و زنده بودن ،کمیت است. تمامی افرادی که می بینید زنده هستند اما تعداد کمتری از این عدد زندگی می کنند. شایسته است بگویم که زندگی کردن یک هنر است.

زندگی کردن رنگ و بویی متفاوت از زنده بودن دارد. شما لازم نیست که بهترین شرایط را داشته باشید تا بتوانید زندگی کنید. این مورد را در بچه ها که مظهر این فعل هستند مشاهده می کنید. کسانی هستند که در اوج فقر و نداری ،زندگی می کنند. کسانی که شاید به سختی بتوانند نیاز های ابتدایی زندگی یشان را تأمین کنند اما دقایقشان به شادی می گذرد. با وجود این مثال ها امیدوارم برایتان مشخص شده باشد که زندگی کردن کاملا می تواند در دایره درونی کنترل ما قرار گیرد. 

بیشتر در رابطه با زندگی کردن خواهم نوشت .احساس می کنم که این مهارتی است که همه ی ما داشته ایم اما به مرور زمان بعضی از ما این مهارت را از دست داده ایم. حرکت های چرخ روزگار ،تابعیت از جمع ،اطرافیان، فرهنگ ،مدرسه و... اینها تنها قسمتی از عواملی هستند که به زعم بنده می توانند در تصمیمان برای زندگی کردن دخیل باشند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

شبکه سفت و سخت اما توخالی

شبکه سفت و سخت اما توخالی

دوستی و دوستیابی در زمره ی نیاز های ارتباطی انسان قرار می گیرد اما شبکه سازی مقداری متفاوت تر است. شبکه ها معمولا هدفمند هستند .مثلا برای هدف عاطفی یا مالی یا کاری بهینه می شوند. شبکه های شما می توانند با یکدیگر قسمت مشترک داشته باشند .اینها نکات پایه و تئوری در رابطه با شبکه است اما شبکه سفت و سخت من از کجا آغاز شد؟

روزی در صحبت های جیم ران که لقت استاد استادان (Mentor of masters) را دارد، دیدم که می گفت :(( شما برآیند 5 تا از نزدیک ترین دوستان خود هستید.)) نزدیک ترین در اینجا به این معناست که بیشترین زمان را با آنها می گذرانید. در کتاب جادوی کار پاره وقت نیز اشاراتی به آن شده است. با توجه به لقب ایشان افراد زیادی نیز همچنین مضمون هایی را بیان کرده اند. 

کمی با خودم تأمل کردم تا فهمیدم که این گفته یک فرصت و یک تهدید است. فرصت برای آنان که می خواهند پیشرفت کنند و دوستان خود را جوری انتخاب می کنند که از آنها بالاتر باشند و از آنها بیاموزند. تهدید برای آنان که خیلی به این موضوع توجه نمی کنند و ملاکی برای انتخاب دوست ندارند. این افراد به ناچار و ناخواسته از این افراد تاثیر می پذیرند.

در این باره در ادبیاتمان نیز داریم که 

کمال همنشین در من اثر کرد         وگرنه من همان خاکم که هستم

 ژن های کمالگرایی من به واسطه پروتئین هایی که توسط تفکرم آزاد شده بود ، شروع به فعالیت کرد. ملاک هایی دقیق ساختم تا بتوانم اطرافیانم را فیلتر کنم. چند چیز مد نظرم بود، اول اینکه کتاب بخواند ،نرخ پیشرفت بزرگتر مساوی با من داشته باشد.دانشجو باشد ، به معنی کلمه (من از الفاظی که به افراد حس دانستن عطا می کند بیزارم.) ، دستی در کار خیر داشته باشد. خوش اخلاق باشد و ...

به خودم آمدم، دیدم که منافذ آبکشم ،آنقدر بزرگ است که حتی برنج ها نیز از آن رد می شوند. تمامی افرادی که دیده بودم فیلتر شده بودند. بنابراین من کسی را نیافتم. حال شبکه ای سفت و سخت اما پُر از خالی دارم.

دیدگاهی که اکنون دارم متفاوت از آن موقع است. من معیار های افراد بی نقص را وصف نکرده بودم بلکه مشکل از انتظاراتم بود. من از قاشق می خواستم که هم چنگال باشد و هم بتوان غذا در آن درست کرد. شاید کسانی بودند در اطراف من که می توانستند حمایت اطلاعاتی از من بکنند اما به دلیل آنکه نرخ پیشرفت کمی داشتند آن ها را نپذیرفتم.شاید می توانستم کسانی را پیدا کنم که می توانستند از من حمایت عاطفی کنند اما چون کتاب نمی خواندند و دستی در کار خیر نداشتند، آنها را فراموش کردم. 

اکنون روی صحبتم با خود چند سال قبلم است:

باور کن کسی که قدرت همدلی بالایی دارد لزومی ندارد که دانشجو باشد، لزومی ندارد که کتاب بخواند یا دستی در کار خیر داشته باشد. این ها قطعا نکات مثبتی هستند که اگر وجود داشته باشند، خیلی خوب است اما جزء الزامات نمی باشد.

هدف من این است که کسی را دریابم که قدرت همدلی بالایی داشته باشد اما به اشتباه نکات مثبت را جزء الزامات محسوب کردم و از هدف اصلی ام دور شدم. هدف من که در اینجا همدلی است، درست است که افرادی که کتاب می خوانند می توانند بهتر همدلی کنند اما رابطه به این صورت نیست که تنها کسانی که کتاب می خوانند می توانند به نحو احسنت همدلی کنند.

پس در این مسیر من دو اشتباه مرتکب شدم، اول اینکه دسته بندی نادرستی داشتم و جامعه هدفم را گم کردم.(هدفمندانه به رابطه نگاه نکردم) دوم اینکه درک دستی از مفهوم نکات کلیدی و نکات مثبت نداشتم.

اما از شما که تا به اینجا این دیدگاه را مطالعه کرده اید دو سوال دارم، آیا جایی هست که بشود به صورت هدفمند دنبال افرادی برای شبکه سازی رفت؟ روش پیشنهادی شما برای شبکه سازی چیست؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

یک استعاره مفهومی از دنیا

استعاره مفهومی از دنیا

این دنیا به سان یک رود است. رودی زیبا و عمیق که دائما در جریان است. این جریان به قدری قوی است که می تواند بعضی را در خود غرق کند و بعضی را با خود ببرد. کم نبودند افرادی که می خواستند در آن شنا کنند اما بعد از مدتی خسته شدند و این خستگی برایشان به قیمت نرسیدن به اهدافشان تمام شد.

مکان هایی زیبا و پاداش هایی بزرگ در قسمت هایی از مسیر این رودخانه وجود دارد که اکثرا در بالاتر از جایی هستند که مردم به رودخانه وارد می شوند. به تعبیری دیگرکسانی که طالب رسیدن به این پاداش ها هستند باید خلاف مسیر شنا کنند. خوردن از آب این رودخانه می تواند تشنگی بیشتری برای شما به وجود آورد. بهتر بگویم با نوشیدن آن ممکن است مشتاق شوید که از آن بیشتر بیآشامید و این تجربه را تکرار کنید. شایان به ذکر است که بعضی ها از آشامیدن زیاد این آب مسموم شدند.

این رود چندین جریان دارد .گاهی اوقات مستقیم است ،گاهی متلاطم. در بعضی از قسمت ها پرسرعت و در بعضی از جاها نسبتا آرام است. این رود چندین شاخه دارد. این چندین از جنسی است که قابل شمارش نیست. ممکن است با کسی هم مسیر باشید و جدا شوید. سخت است که مدت زیادی با شخصی باشید. جریان ها تلاششان را می کنند تا شما را به شاخه های متفاوت از یکدیگر ببرند. قطعیتی در رابطه با این شاخه ها وجود دارد آن هم این است که تمامی آن ها به دریا می ریزند. هیچ کس برای همیشه در رود نمی ماند و بالاخره همه از رود خارج می شوند اما با حالت های مختلف.

یکی ناراحت است که دیگر در رود نیست. یکی قبل از خروج از رود احساس پوچی می کند.یکی شاد است و یکی تماما راضی . یکی از تک تک لحظاتی که در رودخانه بوده است لذت برده است. یکی تنها مشغول زنده ماندن در رود بوده است و یک های دیگری که تمامی ندارند.

من مسیر کسانی را می پسندم که متفاوت از بقیه در رود عمل کرده اند. آنها بر خلاف اکثریت بر خلاف جریان رود شنا کرده اند تا به جاهایی که خودشان می خواهند بروند نه جاهایی که رود برای آنها تعیین می کند. گویی شعارشان این است:(( رود برهم زنم  ار غیرِ مرادم گردد.)) بماند که دشواری هایی در مسیرش دارد . قسمتی از آن برای رود است و قمستی برای اکثریتی که با روند رُود پیش می روند. اما با وجود این سختی ها باید گفت ارزشش را دارد، ارزشش را دارد و ارزشش را دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد

چرا می نویسم؟(علل راه اندازی بلاگ)

 همانطور که از نام این بلاگ مشخص است ، در اینجا قرار است تا تفکرات خودم را با شما به اشتراک بگذارم. تفکراتی که به وسیله اندیشیدن ، مشاهده ، گوش دادن و خواندن کتاب به آن دست یافته ام. چند مزیت در نوشتن این افکار نهفته است.

1_صیقل دادن تفکرات کسانی که این دیدگاه ها را می خوانند.

ابتدا می خواهم تمثیلی برایتان نقل کنم. یکی از تمارینی که جهت پربار کردن یک مقاله وجود دارد این است که در یک کاغذ نکات همسو و مخالف نوشته شود. این تمرین به فرد این امکان را می دهد که در دو سو فکر کند . به عبارتی هم با اشخاصی که همراه او هستند هم فکر باشد ،هم با کسانی که مخالف او هستند. این کار به پربار تر شدن مفهوم آن مقاله کمک می کند. 

مثال دیگری که وجود دارد این است که بعضی ها معتقد اند برای خودشناسی بیشتر لازم است به مانند بالا در یک کاغذ ،خصلت های خوب یا بد خود را بنویسید. این موضوع در یکی از تمارین برند سازی شخصی نیز دیده می شود. در جایی که خصوصیات خود را می نویسید و به دیگران (ترجیحا افراد غریبه ) نشان می دهید و از آنها می خواهید که بگویند کدام خصوصیت در شما قطعا وجود دارد و کدام یک قطعا وجود ندارد.

حال شاید بتوانم بهتر بگویم که در اینجا با افکاری مواجه خواهید شد که متفاوت اند. معمولا با نظر اکثریت در تضاد اند (همانطور که من اینگونه ام) با خواندن این تفکرات می توانید تفکرات خود را صیقل بدهید. زمانی فکر می کردم که تنها تفکرات کسانی که موفق هستند به من کمک خواهد کرد اما الان می دانم که تفکرات افرادی که موفق نیستند نیز به همان اندازه می تواند به من کمک کند. این موضوع را می توانید در 45 Cara Kaya Ala Jack Ma مشاهده کنید.

2_به من کمک می کند تا شناخت بهتری از زمانم داشته باشم.

خوشبختانه تفکرات من ثابت نیستند. زمانی فکر می کردم حرف مرد یکی است و ماندن بر روی حرف بسیار پسندیده است. اما الان می دانم که این جمله به همان اندازه که زیباست ،می تواند مخرب نیز باشد. فکر کنید که شخصی یک کتاب می خواهند و بر مبنا آن می خواهد جهان را قضاوت کند. کتاب های دیگر بر آن شخص تاثیر نمی گذارد چون آن فرد معتقد است حرف مرد یکی است. نظرات مخالف او را بهبود نمی دهد چون باور دارد اگر از سخنش بر گردد این نشان می دهد که او ضعیف است و ...

همانطور که تا به اینجا خوانده اید من گذشته ی خودم را در برابر خود نگه می دارم تا بدانم که از کجا به کجا رسیده ام و چه مسیری را طی کرده ام. من در گذشته زندگی نمی کنم اما از گذشته به عنوان یکی از راهنماهایم استفاده می کنم. افکاری که من در اینچا می نویسم الزاما درست نیست اما این مقالات برای من مشخص می کند که در این نقطه از تاریخ چه تفکری داشته ام . این عامل به راهنمایی بهتر توسط گذشته منجر می شود.

3_شبکه سازی 

مدتی است که قدرت این عامل را درک کرده ام. من می دانستم که شبکه سازی مهم است اما آنرا انجام نمی دادم یا به قول کریس آرگریس این مورد برای من تئوری حمایتی بود. اگر بهتر بخواهم بگویم تئوری ای بود که با جان من آمیخته نشده بود. اما از اهدافی که در تاسیس این بلاگ دارم این است که بتوانم دوستانی پیدا کنم و شبکه ام را گسترش بدهم.

اینها اهداف من از تاسیس این وبلاگ است در نظر داشتم تا به عنوان اولین مقاله اینها را با شما به اشتراک بگذارم تا کمی با چرایی من آشنا شوید و ابتدا از جرایی شروع کرده باشم.

Golden Circle

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمد امین زندی فرد